الهام ظریفیان | شهرآرانیوز؛ رضا احمدی کارگردان و مدرس تئاتر است، این هنرمند مشهدی، کارگردانی نمایشهای متعددی مانند «پدر»، «مادر»، «پل»، «خروس» و «وینراه بینهایت» را در کارنامه خود دارد. او در سالهای ۱۳۹۰ تا ۱۳۹۶ در دانشگاه آزاد مشهد به تدریس تئاتر مشغول بود، اما از سال ۱۳۹۴ برای کسب تجربههای تازهتر در تئاتر به تهران مهاجرت کرد.
احمدی البته از آندست هنرمندان سفرکرده به پایتخت نیست که مشهد و فضای هنری آن را بوسیده و کنار گذاشتهاند. برای او مشهد، تهران یا هر شهر دیگری در کشور وقتی که فضایی برای کار و اجرا دارد، فرقی ندارد. با همین دیدگاه بهتازگی با تئاتر «گالیله» به مشهد برگشته است تا نمایشنامهای از برتولت برشت با نام «زندگی گالیله» را روی صحنه تئاتر مشهد ببرد. به همین مناسبت گفتوگوی کوتاهی با این هنرمند مشهدی ترتیب دادیم.
تئاتر «گالیله» پیش از این یک بار اجرا شده بود و شما نیز در گروه آن حضور داشتید. حالا چرا دوباره این کار را برای اجرا انتخاب کرده اید؟
«گالیله» یک بازنویسی از نمایشنامه «زندگی گالیله» نوشته برتولت برشت است. در سال ۱۳۹۶ این نمایش به عنوان یک کار آموزشی توسط هنرجویان دوره آخر حضور من در دانشگاه آزاد اجرا و خیلی از آن استقبال شد. حالا بعد از سال ها، با اصرار دوستانم و تعدادی از بازیگران این نمایش تصمیم گرفتم دوباره آن را در مشهد روی صحنه ببرم.
این نمایش به زندگی دانشمند معروف، گالیله میپردازد. فرازوفرودهایی که گالیله به دلیل کشفیاتش درباره گردش زمین به دور خورشید با کلیسا داشت، فشارهایی که به او وارد میشد، زندگی سختی که از سر گذراند و درنهایت سالهای پایانی عمر این دانشمند در این نمایشنامه روایت میشود.
در فرایند بازنویسی چه اتفاقاتی برای نمایشنامه افتاد؟ فقط خلاصه شد یا اینکه ایرانیزه و متناسب با آن تغییر داده شد؟
نه، فقط نمایشنامه به کمک آرش خیرآبادی برای اجرا در مشهد خلاصهتر شد. به غیر از چند قطعه شعر، چیز دیگری توسط ما به نمایش اضافه نشد. نمایش ما صد دقیقه است، هرچند ما برای اجرای دوساعته نیز خودمان را آماده کرده بودیم.
این کار با اجرای قبلی چه تفاوتی دارد؟
هیچ تفاوتی ندارد. همان نمایش است، فقط بازیگران آن عوض شده اند. پنج نفر از بازیگران با کار قبلی مشترک اند و بقیه جدید هستند.
چه شد که متنی از برشت را برای اجرا انتخاب کردید؟ نمایشنامههای نوشته شده توسط بچههای تئاتر مشهد یا تهران برایتان جذابیت نداشتند؟
هرکسی جهان بینی و سلیقهای دارد و در کار هنری اش به دنبال چیزهایی است که با دیگری متفاوت است. غیر از اینها من برشت را جور دیگری نگاه میکنم و میپسندم. فکر میکنم برشت خیلی به توده مردم یعنی طبقه متوسط و کارگر توجه میکند. خیلی بی محابا و رادیکال به همه آن چیزهایی که فکر میکند در جهان اشتباه است، میتازد.
نوع نگاه او به تئاتر و شیوههای جدیدی که در تئاتر معرفی کرده است، برایم جذابیت دارد. با استفاده از شیوههای برشت میتوان ارتباط عمیق تری با تماشاگر گرفت. از طرفی تعزیه از علاقههای قدیمی من است. همه اینها باعث شد من برشت را بپسندم و نمایشنامههای او را طور دیگری بخوانم، برای اجرا نیز طور دیگری به آن نگاه کنم و تئاترهای او را روی صحنه ببرم.
چطور نمایشنامههای برشت با تعزیه که یک گونه نمایشی ایرانی است، مرتبط میشود؟ چه تکنیکهایی از تعزیه و کارکردهای آن را در این نمایش استفاده کردید؟
همه این نمایش براساس تکنیکها و پیشنهادهای پیشتاز تعزیه است. ما سال هاست تعزیه را در کشور داریم، اما برشت در قرن گذشته بدون اینکه تعزیه را دیده باشد، براساس نمایشهای شرقی پیشنهادهایی برای اجرای تئاتر ارائه داد که ما آنها را خیلی پیشتر در تعزیه داشتیم. من اعتقاد دارم تعزیه حتی میتواند راهکارها و پیشنهادهای بهتر و جدیدتری از پیشنهادهای برشت نیز به ما بدهد. ما در نمایشمان از همین تکنیکها استفاده کردیم. در نمایش ما، همانند تعزیه، هیچ چیزی برای فریب دادن تماشاگر وجود ندارد.
در تعزیه بازیگران به راحتی با تماشاگران ارتباط میگیرند و گاهی با آنها صحبت میکنند. برای مثال شمر در اول مجلس میگوید: نه من شمر هستم، شبیه آن کافر و الی آخر. در نمایش ما هم آقای ساجد اندرون میآید میگوید من ساجد اندرون هستم و نقش گالیله را بازی میکنم. این اتفاق در نمایش میافتد. تعزیه یک گرداننده دارد که با عنوان معین البکا معرفی میشود.
معین البکا در جای جای تعزیه دخالت میکند؛ آکسسوارها را اضافه و جمع میکند، لباس به بازیگر میرساند، گاهی خودش لباس میپوشد و نقش بازی میکند، در روند اجرا دخل وتصرف میکند، به نوازندگان تعزیه دستور میدهد و.... در نمایش ما نیز همین تکنیکها از تعزیه وام گرفته شده است.
فکر میکنید تلفیق تکنیکهای تعزیه و تئاتر مدرن و نمایشنامههای نویسندههایی مانند برشت میتواند نسل امروز مخاطبان را به گونههای نمایشی ایرانی علاقهمند و مشتاق کند؟
من معتقدم آنچه خود داریم ز بیگانه تمنا میکنیم. در گونههای مختلف نمایش ایرانی همچنان تکنیکهای زیادی برای معرفی و به روزشدن و جهانی شدن وجود دارد، ولی متأسفانه از آنها غافل مانده ایم. نسل امروز تا اسم تعزیه یا خیمه شب بازی را میشنود، یک مجلس سنتی یا مذهبی به یادش میآید که به شکل خاصی اجرا میشود و آن را پس میزند.
نمیدانم این به علت تهاجم فرهنگی است یا ناشی از غفلت روشن فکران و هنرمندان داخلی است که نتوانسته اند فرهنگ خودمان را نشان بدهند و باعث شده اند به مخاطب حس عقب ماندگی دست بدهد وقتی اسم گونههای نمایشی ایرانی را میشنود. درحالی که وقتی در این گونهها عمیق شویم، میبینیم آن قدر پیشنهادهای آوانگارد و پیشرو به ما میدهند که میتوانیم جهان را شگفت زده کنیم. میتوانیم به جهان بگوییم آن چیزی که الان برای شما جدید است و تازگی دارد، قرن هاست در مملکت ما وجود دارد و اجرا میشود.
به نظرم باید این گونههای نمایشی را طور دیگری دید و تجزیه وتحلیل کرد. نمیدانم در دانشگاهها باید این کار صورت بگیرد یا در آموزشگاههای هنری، ولی میدانم نسل جدید خیلی تشنه چیزهای تازه است و دوست دارد نوآور باشد و اتفاقا آن قدر تکنیکهای بکر در این گونههای نمایشی وجود دارد که میتواند خواسته او را برآورده کند. چنان که میتواند در عین نوآوربودن همچنان به فرهنگ و سنت این مملکت هم پایبند باشد.
دلیل مهاجرت شما به تهران پیشرفت در کارتان بود؟ فکر میکنید این تصمیم چقدر در کارتان تأثیر داشته است؟
من معتقدم یک جاماندن برای کسی که داعیه هنرمندی دارد، کار غلطی است. هنر همان طور که همه به آن واقف هستیم، چارچوب پذیر نیست. جهانهای بی نهایتی وجود دارند که باید کشف شوند و هنرمند باید بیشتر و بیشتر ببیند، بشنود و بخواند. من واقعا از اینکه در یک محیط محدود باشم، ناراضی بودم. اینجا سقفی وجود دارد که خیلی زود میتوانید به آن برسید و بعد از آن همه چیز تمام میشود.
حسی در درون من میگفت ماندن در اینجا برایم مساوی است با کارهای تکراری کردن. در اینجا بعد از چندسال به شما عنوان «استاد» اطلاق میشود و این خودش هوایی در سر شما میاندازد که بسیار برای یک هنرمند خطرناک است. من دوست نداشتم این اتفاق برای من بیفتد. به این دلایل فکر میکردم برای ادامه مسیر باید به شهری مانند تهران بروم. البته در آنجا کار ساده نیست.
برای سالن تمرین، بازیگر، اجرا و جذب تماشاگر باید بجنگید و کار خیلی سخت تری دارید، ولی همین خیلی جذاب است، چون باعث میشود راکد نشوید، همچنان تلاش کنید، بیشتر بخوانید تا رشد کنید و در رویاروشدن با طراحان، بازیگران و تماشاگرانی که خیلی باسوادتر و به روزترند، کم نیاورید و همچنان به روز باشید. این دلیل اصلی مهاجرت من بود.
ولی شما هم زمان مشهد را هم فراموش نکردید و اینجا هم کار روی صحنه میبرید.
من این طوری نگاه نمیکنم که اگر در تهران ساکن هستم و آنجا دارم کار میکنم، بنابراین مشهد را دیگر باید فراموش کنم. نه، گاهی دوستانی اینجا دارم یا موقعیتی برایم اینجا وجود دارد که فکر میکنم حتما باید نمایشی را در یک بازه زمانی در این مکان با بازیگرانی مشخص اجرا کنم. گاهی ممکن است فکر کنم یک نمایش را بهتر است به جشنوارههای خارجی یا اجرا در کشورهای دیگر ببرم، چنان که تا الان هم این کار را کرده ام.
گاهی فکر میکنم یک نمایش باید بازیگر چهره داشته باشد یا یک نمایش در تهران باید اجرا شود. برای من اینها هیچ تفاوتی با هم ندارند و بنا بر مقتضیات زمان و مکان و اجرا تصمیم میگیرم که چه کاری را در کجا انجام دهم، ولی میگویند چو صد آمد، نود هم پیش ماست. من همیشه میگویم مشهد نود است، یعنی اگر در تهران هستید، به این معنی نیست که مشهد را باید کلا فراموش کنید.